پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

محمد پارسا دنیای تازه من و بابا

      

                

 

         

            

اوووووووووووووو

اوووووووووو. 4 ساله نیومدم وبلاگت ولی باز دوسش دارم متعلق به روزگار جوانی منه. الان پارسا خان یه داداش داره به نام علی آقا و وای وای چه شیطونیه. پارسا حالا 5 سال و نیمه و علی هم 2 سال و سه ماه.
18 تير 1397

من یک مادرم

عزیزم یک سال و یک ماه و چند روزی میگذره از اومدنت . از بهار شدن زندگی ام از آب شدن تمام یخ های زمستانی زندگی ام. گلم منو ببخش یرای کوتاهی هایم که میدونم در حقت کردم شاید سرگرمی ها و شاید سردرگمی ها گاهی باعث شده با کودکی تو نسازم ببخش من هر چه سعی کنم این تن من که آدم بزرگ شده گاهی لطیف بودن کودکانه ات را نمیتواند بفهمد. عمر دوباره من بوسیدن هایم را بپذیر که از اعماق قلبم است و آرامشی است بر فوران عشق درونی ام. بارها، بارها و بارها گفتم چقدر دوستت دارم و بازم میگویم دوستت دارم. کوتاهی هایم را برای این دوست داشتنم ببخش.
17 اسفند 1392

دو عکس پارسا

پارسا ناراحت از اینکه لباس پوشیدیم و نرفتیم هنوز بیرون و عصبانی شده که گذاشتمش تا عکس بگیرم برا همین گوش این اسب بیچاره رو گاز گرفته.   و این هم گردش یک روز شیرین در زمین مادرجون و پدرجون.   می دونم که الان بیدار میشی. پس بقیه عکس ها برای یه فرصت بعدی که فقط خدا میدونه کی بشه!! ...
17 اسفند 1392

تولد یه سالگی

از آخرین باری که مطلب گذاشتم خیلی گذشته خوب به خاطر شیطونی های خودته پسرکم. تا من کامپیوترو روشن کنم جیغ و داد میکنی و ماوس رو میخوای و نمیزاری من هیچکار کنم الانم دیگه خوابت کردم و بی خیال کار و بار شدم اومدم بعد مدت ها یه سری به اینجا بزنم. تولدت که اونطوری که در نظرم بود نشد آخه عقد داییجون علی بود و منم یه دونه خواهر کلی وظیفه رو دوشم بود درگیری های اون مدت هم باعث شده بود تا من کمی از تو حواسم پرت شه.ولی بازم تمام تلاشمو برا تولدت کردم و خوش گذشت با این که خسته بودم اما تا نصفه شب بیدار بودم و ریسه تولدت مبارک درست کردم و سعی کردم تم کفشدوزکی باشه و شنل کفشدوزکی که مادرجون درست کرد و کلاه. با کیک کفشدوزک عکسی فعلا ندارم چون با...
17 اسفند 1392

گل پسرم بزرگ شده

روزها نمیدانم با چه سرعتی از پی هم گذشتندو حالا چشم که بر هم میزنم میشود به اندازه یک سال چه زود گل باغچه زندگی ام بزرگ شده.   پارسا شده شیطون بلا چشم که برداری رفته رسیده به جای خطرناک. تا بهش میگی کجا؟نباید بری سرعتشو بیشتر میکنه و تند و تند سینه خیز میره و میخنده که داره فرار میکنه. البته الان تازه یاد گرفته چهار دست و پا بره. هنوز نمی ایسته شاید کوتاهی از من بوده که باهاش تمرین نکردم ولی خوب هر بچه ای یه زمانی داره دیگه.راستی پارسا جون تازه از مشهد برگشته و توی سفر خوب حسابی حسابی کباب خور شده کباب کوبیده رو میقاپید و میذاشت دهنش می گفت به به قربونت برم حالا دیگه همه چی بهش میدم و میخوره. هر چی هم بخواد با انگشت بهش اشاره میک...
24 دی 1392

دندون سری (جشن دندانی)

عزیز دلم گل خوشکلم دیروز جمعه پانزده آذر بالاخرو تونستم برات جشن دندونی که ما مازندرانی ها به اون دندون سری میگیم بگیرم. البته عزیزم به خاطر ماه صفر جشن عمومی و کلی نگرفتم فقط یه آشی پختم و خانواده رو دعوت کردم ولی همین هم به من کلی کیف داد.چند تا کارت دعوت درست کردم که جالب شد بد نیست بزارم تا شاید کسی ایده بگیره همینجا از کسانی که از مطالبشون ایده گرفتم و از سایت هایی که طریقه درست کردن آش دندونی رو ازشون گرفتم واقعا تشکر میکنم سایت یادبگیر دات کام که آشی رو که درست کردم واقعا خوشمزه شد و همه تعریف کردن. عکس ها در ادامه مطلب این ها کارت دعوته که خودم درست کردم.       ای شیطون از همون اول قصد کرده بود...
16 آذر 1392

دندون پارسا هم نیش زده

خوب دیروز در سن ٩ ماه و ١٣ روز بالاخره آثاری از دندون در پارسا مشخص شده و و دندون پسر کوچولوی من هم داره در میاد حالا هر وقت در اومد عکسشو میزارم.                                                 ...
25 آبان 1392