گل پسرم بزرگ شده
روزها نمیدانم با چه سرعتی از پی هم گذشتندو حالا چشم که بر هم میزنم میشود به اندازه یک سال چه زود گل باغچه زندگی ام بزرگ شده.
پارسا شده شیطون بلا چشم که برداری رفته رسیده به جای خطرناک. تا بهش میگی کجا؟نباید بری سرعتشو بیشتر میکنه و تند و تند سینه خیز میره و میخنده که داره فرار میکنه. البته الان تازه یاد گرفته چهار دست و پا بره. هنوز نمی ایسته شاید کوتاهی از من بوده که باهاش تمرین نکردم ولی خوب هر بچه ای یه زمانی داره دیگه.راستی پارسا جون تازه از مشهد برگشته و توی سفر خوب حسابی حسابی کباب خور شده کباب کوبیده رو میقاپید و میذاشت دهنش می گفت به به قربونت برم حالا دیگه همه چی بهش میدم و میخوره. هر چی هم بخواد با انگشت بهش اشاره میکنه و من میفهمم.من موندم چه قدر این یه سال زود گذشت انگار همین دیروز به دنیا اومده بود. من اصلا وقت نمیکنم بیام سر بزنم کلی هم وقت کم میارم الانم دارم از خواب میمیرم و چشمام درد گرفته اما دلم میخواست بیام اینجا و سر بزنم.