پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

محمد پارسا دنیای تازه من و بابا

عید روزه داران

عزیز دلم پارسای گلم امروز عید سعید فطره. این عید مخصوص یه عده خاصه همون عده ای که یه ماه مهمون خدا بودن و به حرف خدا روزه گرفتن. بیشتر از همه به این روزه داران مزه میده عید فطر.الان ساعت ٦و ٤٥ دقیقه است و بابایی میخواد بره نماز عید فطر من و شما هم میریم البته من نمیتونم بخونم چون مطمئنا شما نخواهی گذاشت. ولی میریم که از این حضور لذت ببریم. گل قشنگم امیدوارم زود زود بزرگ شی و با هم روزه بگیریم. امسال ماه رمضون که اکثرا موقع سحر بیدار شدی و سحری خوردی!! ماه رمضون امسال هم تموم شد ولی چه ماه رمضونی یا خواب میموندم و دقایق آخر بیدار میشدم یا هر وقتم زود بیدار میشدم بیدار میشدی و شیر میخواستی اونوقت بابایی باید خودش سحریشو آماده میکرد. ولی باز...
18 مرداد 1392

شیطون بلا

آخه با نمکم من چطوری پس یه عکس خوشکل ازت بگیرم وقتی این کارارو میکنه.فدای مزه ی شیرینت بشم.   برای دیدن ادامه ورجه وورجه های ورورجک به ادامه مطلب برید.                                       ...
13 مرداد 1392

شش ماهه شدنت مبارک گلم

عزیزم سلام. دیگه آقا شدی پسرم. گل خوشگلم شش ماه از اومدنت میگذره و توی این شش ماه من خیلی از چیزهارو کشف کردم و هر چقدر که میگذره درکم عمیق تر میشه.نفسم الان شش ماهه که به جای شمردن روزای عمرم روزای بزرگ شدن تورو میشمارم. شش ماهه که خواب هر شبم تویی و نگرانی های مادرانه. شش ماه شده که درد سوزن واکسنو بهتر میفهمم. از سرما میترسم و از گرمای شدید. شش ماه شده که معنی عشق مادرانه را عمیق میفهمم. دوستت دارم پسرکم.                     ...
12 مرداد 1392

پارساخان کچل می شود

مامانی ام سلااااااااااام بعد یه مدتی اومدم سراغ حرفای وبلاگی با تو. عزیزم مامانی هی اصرار کرد هی بابایی انکار هی مامانی اصرار هی بابایی انکار و بالاخره مامانی پیروز شد و بابایی تو رو کچل کرد.عاشق کچلیتم قربونت برم ماه شدی . حالا باید موهاتو ببرم تا به وزنش صدقه بدم البته اینکار رو روز هفتم باید انجام داد ولی خوب صدقه دادن همیشه خوبه گلم. ...
12 مرداد 1392

دستپخت مامان

پارساجونم اولین بار شب تولد امام حسن دستپخت مامانی رو خوردی. هی بهت گفتم تا دستپخت خدا هست بخور بعدش اسیر دستپخت مامان میشی ها گوش نکردی که. عزیزم چقدر به خوردن علاقه داری خصوصا گرفتن قاشق توی دستت.نوش جانت.قربون معده کوچولوت بره مامان.  خدایا به حق امام حسن در غذای پارسا  سلامتی قرار بده. ...
7 مرداد 1392

بدون عنوان

لحظه هایی هست که یک مادر هم ناتوانه. اگرچه حاضره جونشو بده تا بچه اش کوچکترین غمی نداشته باشه اما کاری نمیتونه بکنه. لحظه هایی هست که یه مادر کاری جز بی تابی نداره. لحظاتی که توان یه مادر جز غم بر دل،اشک بر چشم و دعا بر لب چیزی نیست. لحظه ای که فقط اراده خدا بر آن حاکم است و بس.خدایا در این لحظات ما را با ناتوانیمان تنها نگذار.  خدایا همه نی نی های بیمار رو شفا بده.
20 تير 1392

اولین اسباب بازی که به رحمت خدا پیوست

گل پسرم ناراحت نشی ها فدای سرت.حالا باید انقدر بشکنی و خراب کنی تا بزرگ شی البته  پارسا قبلا که باهاش بازی میکرد هی چیک چیک صدا میداد من هر چی نگاه میکردم نمیدیدم جاییش ترک برداره خوب گذاشتمش تو کیفم و دیروز که کیف رو بررسی میکردم نصف بال زنبور عسل به دستم اومد.آخییی زنبور بیچاره خدا بیامرزتت.   زنبور خوبی بود!!هی من تکونش میدادم و میگفتم پر و پر و پر زنبور عسل روی گلا میشینه تا اینکه پر و پرو پرو پر میاد رو گل من میشینه میذاشتمش روی سینه پارسا و اونم میگرفتش و بازی میکرد. ...
11 تير 1392

پارسا در گشت و گذار

مامانی ام آخه من چه کنم که تو میخوای هر چیزی رو بزاری دهنت.همه چی رو که نمیشه گذاشت دهن پسر گلم. قربونت برم هرجایی و هر چیزی با بودن تو شادتر و زیباتر شده.                                                                   ...
11 تير 1392