حالا شدي مثل بقيه
عزيزم مظلوم مامان تو خيلي مظلوم بودي و هيچوقت چندان گريه نميكردي همه دوستاي كلوپم ميگن كه شبا تا صبح نميخوابن و بيدارن و روزا همش ني ني گريه ميكنه و مدام سر وقتشن. تو اما خوب بودي و فقط شير ميخواستي اگه خيلي گشنت بود گريه ميكردي و وگرنه من ميدونستم گشنته و تو گريه نميكردي و بقيه هم ميگفتن تو الكي شير ميدي بچه آرومه.ازت خواستم گريه كني و مثل بقيه همش جيغ جيغ كني و اذيت. دوست ندارم ماماني مظلوم باشي چون كم مياري تو اين دوره زمونه با مظلوميت. بالاخره حرفمو گوش كردي و حالا مدام بايد تو رو راه ببرن تا ساكت شي. البته هنوزم شير ميخواي و دستتو ميخوري و بايد كلي كل كل كنم تا شير بخوري ولي خوبه كه اذيت ميكني تازه احساس ميكنم منم مثل ماماناي ديگ...
نویسنده :
آرزو
10:30