پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

محمد پارسا دنیای تازه من و بابا

بدون عنوان

لحظه هایی هست که یک مادر هم ناتوانه. اگرچه حاضره جونشو بده تا بچه اش کوچکترین غمی نداشته باشه اما کاری نمیتونه بکنه. لحظه هایی هست که یه مادر کاری جز بی تابی نداره. لحظاتی که توان یه مادر جز غم بر دل،اشک بر چشم و دعا بر لب چیزی نیست. لحظه ای که فقط اراده خدا بر آن حاکم است و بس.خدایا در این لحظات ما را با ناتوانیمان تنها نگذار.  خدایا همه نی نی های بیمار رو شفا بده.
20 تير 1392

اولین اسباب بازی که به رحمت خدا پیوست

گل پسرم ناراحت نشی ها فدای سرت.حالا باید انقدر بشکنی و خراب کنی تا بزرگ شی البته  پارسا قبلا که باهاش بازی میکرد هی چیک چیک صدا میداد من هر چی نگاه میکردم نمیدیدم جاییش ترک برداره خوب گذاشتمش تو کیفم و دیروز که کیف رو بررسی میکردم نصف بال زنبور عسل به دستم اومد.آخییی زنبور بیچاره خدا بیامرزتت.   زنبور خوبی بود!!هی من تکونش میدادم و میگفتم پر و پر و پر زنبور عسل روی گلا میشینه تا اینکه پر و پرو پرو پر میاد رو گل من میشینه میذاشتمش روی سینه پارسا و اونم میگرفتش و بازی میکرد. ...
11 تير 1392

پارسا در گشت و گذار

مامانی ام آخه من چه کنم که تو میخوای هر چیزی رو بزاری دهنت.همه چی رو که نمیشه گذاشت دهن پسر گلم. قربونت برم هرجایی و هر چیزی با بودن تو شادتر و زیباتر شده.                                                                   ...
11 تير 1392

پارسا در آغوش داماد

خوب من نمیدونم این رسم تو همه شهرها هست یانه خودمم درست و حسابی نمیدونم چه کار باید کرد اما تو عروسی پسرمو بردمو گذاشتم تو بغل داماد البته باید میذاشتم تو بغل عروس!!ان شاالله به زودی نی نی دار میشن. دامادی تو ببینم پسر گلم.    ...
9 تير 1392

امام غایب ما

امام زمان سلام. تولدت مبارک. مامانی میگه شما که بیای همه چی زیبا میشه. آقا پس کی میاین؟   ...
2 تير 1392

این اولین بهار

گل پسرم اولین بهار عمرتو گذشت و امیدوارم هزار هزار بهار رو تجربه کنی و تمام فصل های زندگیت بهاری باشه. الحمدالله اولین بهار زندگیت به خوبی گذشت و شما یه مسافرت به مشهدم داشتی و هیچ مریضی نداشتی و خداروشکر وزنتم خوبه. ان شاالله همیشه به همین خوبی باشه جوونه ی امیدم.         ...
2 تير 1392

مشهدی پارسا

عزیز دلم مشتی مامان ١٤ خرداد برای اولین بار شما پا به حرم امام رضا گذاشتی قربون دل کوچولوت برم امیدوارم همیشه قبل اینکه دل تنگ امام رضا شی بطلبت و منم باهات باشم حتما حتما! راستی مامانی ممنونم که موقع نماز صبوری میکردی تا من نمازمو بخونم و اصلا گریه نمیکردی گلم. مسافرت شیرینی بود اگرچه دردسرای خودشو داشت و من نتونستم چندان زیارت برم اما با وجود پارسا همه چی انگار یه جور دیگه بود و یه صفای دیگه داشت. پارسا تو سفر بدخواب شده بود و هوا هم به شدت گرم بود مجبور میشدیم آب یخ حوضو به صورت و دست پارسا بزنیم. اولش گریه میکرد  اما بعد دید انگار خیلی خوبه برای رهایی از این گرما دیگه گریه نمیکرد. قربونش برم خودم بردمش داخل و چشمشو به حرم آقا ن...
27 خرداد 1392

سفر به ييلاق

پارساجونم پنجشنبه براي اولين بار قدم به سرزمين اجدادت گذاشتي سنگده. نميدونم سنگده رو دوست خواهي داشت يا مثل ماماني... عزيز دلم ترسم از اين بود اونجا سرما بخوري ولي چون خوب پوشوندمت الحمدالله سرما نخوري البته هوا هم چندان سرد نبود بخاري كه روشن بود اتاق گرم گرم بود. جمعه با هم رفتيم يه چرخي زديم تا تپه پياده روي كرديم. تو كوچولويي اما حتما بزرگتر كه شدي دوست خواهي داشت كه بري بگردي كنار چشمه و تو جنگل و ... ماماني هم از ديدن ذوق تو ذوق ميكنه. قربونت برم بالاخره پاگشا شد و شما هم سنگده رو ملاقات كردي. وقتي نشسته بوديم روي تپه و داشتيم تخمه و پفك ميخوريم يه دفعه ديديم پشت سرمون صدا مياد ناگهان متوجه شديم كه بله آقا گاوه هوس پفك كرده!!...
12 خرداد 1392