پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

محمد پارسا دنیای تازه من و بابا

چهار ماهه

قربون قد و بالات چهار ماه شده كه نور چشمام شدي و دنيارو برام قشنگ كردي. الهي هميشه باشي. كارهايي كه پارسا بلده:گفتن كلماتي مثل ب ابو بوووو و ...، خودش با جغجغه ها بازي ميكني سرگرم ميشه يه طرف ميشه و تا بيدار ميشه گردنشو بلند ميكنه ميخواد از جاش بلند شه. ...
12 خرداد 1392

كادوي امام رضا(السلام عليك يا علي ابن موسي الرضا)

وقتي تو توي دل ماماني بودي امام رضا ما رو دعوت كرد.با اين كه شرايط طوري بود كه ممكن بود رفتنمون منتفي بشه ولي برعكس طوري شد كه 10 روز تموم اونجا بوديم.هيچوقت اين همه مهمون امام رضا نبودم.پارسا جونم وقتي داخل حرم بودم هميشه بوي غذاي مهمانخانه حضرت ميومد دلم ميخواست تبرك بردارم اما اونجا چون فيش نداشتيم راهمون نميدادن اما يه خانمي به خاطر وجود تو توي دلم و گفتم ميخوام تبرك بخورم رفت و برام يه كمي از غذا آوورد و من و شما خورديم .تازه فرداشم دايي جون يه غذا داشت و دوباره كمي از غذا به صورت تبرك خورديم واي اين ده روز خيلي زيبا و رويايي بود اگرچه چون شما تو دل من بودي نميتونستم خوب زيارت كنم اما همين حضور لذت بخش بود.بعد يه ماه كه اومديم بهم زنگ ...
2 خرداد 1392

بابايي روزت مبارك

پارساجونم اين روزها انگار بيش از پيش پدرتو ميشناسي چون همش باهاش ميخندي به هر بهونه اي تو رو كه تو دستش ميگيره تو ريسه ميري و اونوقت دل بابايي هم براي تو غش ميره چقدر خوشحال ميشم وقتي تو و بابايي رو در حال بازي با هم ميبينم انگار حس يه خانواده بودن بهم دست ميده حس مهم بودن بزرگ شدن. پارسا جون بدان تو تموم زندگي بابايي هستي و بابايي روزي هزار بار خداروشكر ميكنه. تازه هر روز و شب به من ميگه ميبيني اين پسر منه(ببين پسر منو).خدايا شكرت كه منو لايق اين دونستي كه خانواده داشته باشم. همسر عزيزم  از زحماتت قدرداني ميكنم. روزت مبارك.اميدوارم هميشه شمع وجودت محفل خانواده مارو گرم كنه. پدر مهربونم به جرئت ميتونم بگم تو بهترين و مهربون ترين پدر...
2 خرداد 1392

خدایا آخه چرا اینجوری؟

هفته پیش عروسی دعوت بودیم مامانی رفتیم ولی چه عروسی!!!!خدایا آخه چرا اینطور شدیم زن ها و مردها قاطی و زن ها بی حیا و حجاب، راحت و ریلکس، بی روسری و با لباس نامناسب. مامانی من شمارو گرفتم و رفتیم بیرون نمیتونستم ببینم زن ها چه راحت گناه میکنن. هر وقت این عروسی ها دعوت میشیم عزیزم ،دلم میگیره انگار مرگ حیا رو به چشم میبینم یا شعله های دوزخ رو، دلم برای آدمهایی میگیره که فراموش کردند دین ما چیه و خدا چی دوست داره. تازه کلی اسراف هم شده بود دیس برنج دست نخورده توی سطل آشغال. واااای خدا  آخه چقدر باید گناه انجام بشه تا زندگی دو جوون شروع شه. شمارا به خدا اگر دست اندر کار عروسی هستین خدارو فراموش نکنین. مامان گلم نه دوست دارم تو این عرو...
29 ارديبهشت 1392

گاهی دلم برایت تنگ تر میشود

پارسا جان عشق و امید مامان گاهی میشه که با اینکه ساعت ها وقت صرف تو کردم تا آروم شی تا خنده روی لبات بیاد با اینکه ساعتی بغلم بودی و چسبیدی به من دلم برات تنگ میشه نمیدونم این دلتنگی چه سریه عزیزم و این حس مادری چطور حل میشه با کدوم معادله مامانی.                                     ...
27 ارديبهشت 1392

توي خواب ذوق مرگ شدم

ديروز صبح خواب ديدم كه گفتي مامان نميدوني ماماني چه كيفي كردم به همه ميگفتم ديديد گفت ماما ديديد؟واي ذوق مرگ شدم. تازه ديشب كه مثل هميشه تا ساعت 1 بيدار بودي و بابايي كه بايد بره سركار ميخوابه يه دفعه از سروصدات بيدار شد همون لحظه گفتي ا.ب بابايي هم همچين خواب و بيدار ميگه گفت بابا من شنيدم بعد خوابش برد.يه كمي خنده دار شديم نه ماماني؟ ولي اينا همه از عشق و دوست داشتن توئه پسر قند عسل من.  
15 ارديبهشت 1392

سایزش شده 3

سلام گفتم که پسرم داره کم کم بزرگ میشه. از کجا معلوم ؟ خوب سایز پوشکش شده ٣ دلیلی از این بالاتر؟قربونش برم. تازه امروز غلت هم زد هورا داره به جنب و جوش میفته ...
14 ارديبهشت 1392